نوشته شده توسط : angel

یه خبر خوب کلی تمرین کردم وهمه دروسو کامل یاد گرفتم بازهم بهم تبریک بگین

در ضمن منو ویولت جونم میخواستیم بریم عکاسی اما یه عکاس خانوم پیدا نشد

این جاست که باید گفت ....

بیخیال اما تو خونه خیلی حوصلم سررفته



:: بازدید از این مطلب : 635
|
امتیاز مطلب : 300
|
تعداد امتیازدهندگان : 75
|
مجموع امتیاز : 75
تاریخ انتشار : 21 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : angel

 

 
 
      قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
 
     بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید.
 
     به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
   
      ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
   
 
     عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا
     ممنوع است.
 
      بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
           
  
      کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
 
 
        مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
 
        روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا
       گور دانش بجست.
 
          دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
 
 
        کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
 
             شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
 
            گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
 
         در مجلس ختم من گاز اشک آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
 
        از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضور یابم قبلا پوزش می طلبم
            
         
    به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا 
     نباشد...
 

سلام خوب اره این عکس هیچ ربطی به مطل فوق العاده بالا نداره چون مثه خودم فرشتس گذاشتمش

فردا عازم منزلم و خداروشکر اسمم واسه مشهد دراومد خیلی خوشحالم خیلی انقدر تو تنهاییه وسیعم البوم زیبای هشتو گوش دادم که اقا منو طلبید راستش امیدوار شدم تو این دنیای لعنتی یکی اوج تنهایی منو فهمید به مهمونی دعوتم کرد.خداروشکر که امام رضا صدامو شنید.همتونو دعا میکنم

راستی تقریبا از اخرین جلسه ای که کلاس رفتم سراغ ویولونم نرفتم اخه اشکالاتم خیلی شده بود و جرات نزدیک شدن بهشو نداشتم  اما تو اوج ناامیدی تونستم چنگارو درست بزنم اخه سر کلاس انقدر استرس دارم که حسابی خرابکاری میکنم بیچاره استادم ازم چی میکشه.کاش یه روز گذرش به وبلاگم بیفته و ببینه چقدر تلاش میکنم و اونقدرهاهم  شاگرد بدی نیستم.

استادم تعجب میکنه که چطوری با این همه استرس پرستار شدم اخه استاد عزیزم احیا کردن مریض کجا و چنگای ویولون کجا به نظرم یه ویولونیست خیلی باید با استعدادتر و نترسترو فرزتر از بچه های تیم احیا که سختترین کارو تو بیمارستان دارن باشه.

همین دیروز وقتی تو یه بخش دیگه بودیم و کد 99 رو زدن دیگه مثل قبل پله هارو واسه کمک دوتایکی نکردم فکر میکردم مثل همیشه مریض بیچاره زنده میمونه یک ساعت بعد که رفتم پیرمرد نگون بخت همچنان تو اتاق احیا افتاده بود با چشمای باز بدون ملحفه ای که رو صورتش واسه احترام .با روحی که اون بالا پرپر میزد دیگه مثل قبلنا که جسد میدیدم هول ورم نداشت چقدر نسبت به قبل عوض شدم کاش نسبت به ویولون هم همین حسو پیدا کنم

معلوم نیس کی برگردم...

به امید روزهای بارونی اخه دلم واسه بارون لک زده



:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 329
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83
تاریخ انتشار : 16 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : angel

 

یه کوه غصه تو دلم میشینه وقتی میبینم گاهی وقتا نمیتونم پیشرفت کنم ویولون اصلا سخت نیست اما گاهی وقتا حفظ توالی نتها و چنگها دیوونم میکنه خصوصا وقتی استادم فکر میکنه تمرین نمیکنم یا بیحوصلم.من دارم همه سعیم رو میکنم حسابی مخ همرو تیلیت کردم تو خوابگاه.فردا جلسه نهم شروع میشه خدا به دادم برسه چقدر استرس دارم.در ضمن کم رایحه خوش فارغ التحصیلی رو حس میکنم اخه اخر هفته ترم هفت هم به پایان میرسه ترم اخرو بهم تبریک بگین



:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 303
|
تعداد امتیازدهندگان : 82
|
مجموع امتیاز : 82
تاریخ انتشار : 11 دی 1389 | نظرات ()